سمفونی زندگی

سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"
سمفونی زندگی

سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"

«شرایط غیرقابل پیش بینی»

گوشی موبایلی داشتم که همش یا هنگ میکرد یا سرعتش بسیااار پایین بود، لیست افرادش یه دفعه می پرید، هروقت حال میکرد کارت حافظه را میشناخت و زمان های دیگه نه و کلی داستان دیگه. لپ تاپم هم چندوقت پیش که ویروسی شده بود، از این مشکلات پیدا کرده بود. داشتم فکر میکردم که دقیقا چی در ارتباط با اونها منو انقدر عصبی میکنه. متوجه شدم من از غیرقابل پیش بینی بودن اذیت میشم. اینکه الان فلان کارو داری و فکر می کنی طبق قاعده باید اینکار را بکنی و این نتیجه را بگیری ولی قواعد اصلا قابل پیش بینی نیستند. (یک قسمتی از این ویژگی من به خاطر یک بحث #شخصیت_شناسی هست درباره P یا J بودن که بعدا درباره ش می نویسم.)

داشتم با جناب همسر درباره این موضوع صحبت میکردم. گفت به زبان ما این میشه "رفتار خطی" داشتن یا نداشتن. اینکه به ازای یک مقدار ثابت x چه تغییری در Y ایجاد بشه و آیا قابل پیش بینی هست یا نه.

فکر کردم به اینکه شرایط "غیر قابل پیش بینی" حجم وسیعی "اضطراب" ایجاد می کنه و "نگرانی". مثلا قبلا خیلی از زن و شوهرها با وجود اختلافات و درگیری های بسیار، به طلاق فکر نمی کردند. چون شرایط بعد از طلاق مبهمه. معلوم نیست بعدش چی بشه، بهتر از اون آدم پیدا کنی یا نه. اصلا اگر بخواهی تنها زندگی کنی، چه شرایطی پیش میاد و ...) مثل اینکه در خونه ای زندگی کنی که در جریان همه چاله چوله هاش هستی. میدونی فلان جای سقف چکه می کنه، فلان لوله ترکیده، یه قسمت هایی از موزاییک انباری کنده شده، بعضی قسمت هاش لق شده و موقع راه رفتن و زندگی در این خونه، حواست به این مسائل هست. اما با همه این شرایط، چون قابل پیش بینی است، در آنجا احساس "امنیت" می کنی.  ولی فکر اینکه حالا اینجارو بفروشی، بری در این شرایط اصلا جای دیگه ای گیرت بیاد... نیاد... چی میشه اصلا؟!  مانع از این میشه که حرکتی کنی برای تغییر اون.

این موضوع در سطحی کلان هم کاملا مصداق داره. شرایط کشور ما طی چندسال اخیر مثل همون خونه ای بود که نصفه نیمه به هم ریخته و کلنگی بود. وضعیت اصلا عالی نبود ولی حداقل قابل پیش بینی بود. اما یک سال اخیر و به خصوص چندماه اخیر وضعیت بیش از اندازه غیرقابل پیش بینی و در نتیجه اضطراب زا شده.

واقعیت اینه که من هم مثل خیلی از آدم ها عمیقا نگرانم. دائم این بیت فردوسی حکیم را میخونم که:

دریغ است ایران که ویران شود

کنام پلنگان و شیران شود

هرچند سعی می کنم با روش هایی مثل خوندن کتاب، شعر، کلاسهای خوب، رابطه با دوستان و عزیزانم، طبیعت گردی و کوه و دشت و برنامه هایی که هزینه مالی کم دارند ولی بازدهی روانی بالایی، به آرامش داشتن و بالا بردن سطح انرژی خودم کمک کنم چرا که اعتقاد دارم قسمتی از ساختن زندگی شخصی من دست خودمه و انجام این کارها نه تنها نشون دهنده بی خیال بودن نیست بلکه خرد داشتنه. چرا که من اگر بنشینم، دست روی دست بگذارم و فقط غصه این شرایط را بخورم، نتیجه ش اضطراب و نگرانی بیشتره. زندگی فقط دنبال کردن اقتصاد و سیاست نیست. باید با به کار بستن تکنیک هایی، کاری برای حال درونی خودمون بکنیم.

با تمام وجود دعا می کنم که همگی مسئولین در هر رده و جایگاه و همه مردم عزیزمون به ایران فکر کنند و  :

کنون چاره‌ای باید انداختن

دل خویش ازین رنج پرداختن
(فردوسی)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.