سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"

سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"

"از آفتابگردان های کوچه تا خانه سازی در زمین ارثیه ای"

چندسال پیش در باغچه حیاط پدری بذر آفتابگردون کاشتم. باغچه کوچکی هم در کوچه بود که خاکش سال ها بود عوض نشده بود و همش هم عابرین پیاده آشغال سیگار می ریختند توش. چندتا از بذرهای باقی مانده را هم پس از پاکسازی اولیه، اونجا کاشتم. بعد از مدتی آفتاب گردون های حیاط، خیلی سریع رشد کردند و همه باغچه رو گرفتند. قدشون به یک متر و نیم هم رسید. باغچه حیاط شده بود پر از لبخند آفتابگردون. ولی آفتابگردون کوچه: بیچاره به زور به نیم متر رسید و دو سه تا گل کوچولو هم داد. البته من اونو بیشتر از آفتابگردون های توی حیاط دوست داشتم چون فکر می کردم با وجود نداشتن کود و شرایط مناسب، خیلی هنر کرده که تونسته به همین جا هم برسه. اونجا بود که با خودم فکر کردم داستان ما آدم ها هم همینه: بچه وقتی به دنیا میاد در خانواده ای و شرایطی است که حکم همون زمین رو دارند براش.

یعنی به همه ما یه زمینی از خانواده مان به ارث رسیده که قراره خونه وجودمونو اونجا بسازیم؛

اما زمین ها باهم فرق می کنند:

یک عده در خاک و فضایی عالی، نورگیر مناسب، چشم انداز بی نظیر، همسایه های فوق العاده و ...

یه عده هم در زمینی متوسط، در یک کوچه معمولی با شرایطی نه خیلی خوب و نه خیلی بد...

یه عده در زمینی پرت، ته یه کوچه باریک و بن بست که از همه طرف بسته است و بدون آب و گاز شهری...

حالا این زمین به من رسیده و باید یک خونه بسازم اونجا.

(البته بین این سه کلی گزینه دیگه هم وجود داره ها، انگار شرایط این زمین روی یک طیفی هست از بیشترین امکانات تا کمترین)

برای ساخت این خانه هم یک نقشه ای لازم هست و مصالحی که البته اول باید بررسی کرد که کاربری این زمین چیه و متناسب با اون نقشه ای کشید و دست به کار شد. پدر، مادر و مدرسه اگر توانمند باشند باید کمک کنند که کاربری این زمین را پیدا کنند و پی مناسب برای اون بسازند. از جایی به بعد با کمک اساتید آگاه می توان به معماری این عمارت پرداخت.

البته طول زمان ساخت این عمارت هم متفاوته: بعضی میخوان شش ماهه خونه بسازند، بعضی شش سال و بعضی شصت سال زمان می گذارند که خونه مورد علاقه شونو بنا کنند و هیچوقت هم بنایی شون تموم نمیشه...

بعضی ها سال ها شاگردی می کنند برای ساخت هر قسمت از خونه.

بعضی ها هم همش تو این بازار و اون پاساژ می گردند که زرق و برق هایی بخرند که آویزون خونه کنند که به چشم بیاد!

خلاصه خونه ها متفاوت و آدم هایی متفاوت و رضایتمندی هم بسیااااااار متفاوت.

در نهایت اگر معمار هستی بخواد روی خونه ها قیمت بگذاره، همه چیزو در نظر می گیره درست مثل آفتابگردون حیاط ما در مقابل آفتابگردون کوچه...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.