امروز تصمیم گرفتم قیمه درست کنم برای نهار و از صبح کاراشو کردم و گذاشتم که جا بیفته! رفتم دراز کشیدم که کتاب بخونم که نفهمیدم کی خوابم برد. از خواب که بیدار شدم انقدر هوس قورمه سبزی کرده بودم که حد نداشت و با خودم فکر کردم فکر کن الان در قابلمه قیمه رو باز کنی و ببینی توش یه قورمه سبزی جا افتاده و هوس برانگیزه!
بعد به این فکر کردم که واقعا زندگی همینه: در انتخاب شغل، ازدواج، پرورش کودک و خلاصه همه انتخاب های زندگی ما، یک فرآیندی طی میشه و انتظار میره که یک محصول متناسب با اون فرایند برداشت بشه! نمیشه بری لپه و گوشت و رب و لیمو عمانی بریزی توی خورشتت و انتظار داشته باشی که درشو که باز می کنی قورمه سبزی به عمل اومده باشه! اینجاست که میگن با سبک زندگی مجردیت تعیین می کنی سبک زندگی متاهلیتو! اگر آدم غمگین، بی برنامه، بی هدف و بیکار و بیعار باشه در زندگی مجردیش، نمی تونه انتظار داشته باشه ازدواج یه چوب جادویی باشه که بیبیدی بابیدی بو کرده و یه دفعه یه آدم هدفدار، موفق و خوشحال در زندگی متاهلی بیاد بیرون! و یا اینکه از وقتی بچه به دنیا میاد پدر و مادری افسرده و یا عصبی که همش در حال دعوا باهم هستند، وقتی برای رشد و پرورش بچه شون و بازی کردن با اون نمی گذارند و بچه همین طوری الکی الکی بزرگ میشه و آخر سر پدر یا مادر بیان بگن نگاه کن بچه های مردم(!!!) چی شدن و بچه ما هیچی به هیچی! خب عزیز من یه نگاهی به موادی که این چند سال ریختی توی قابلمه بکن لطفا و بعد انتظار قورمه سبزی داشته باشJ حالا کمدی تر اینه که یک سری از آدم ها نه مواد اولیه ای تهیه می کنند و نه قابلمه ای روی گاز میگذارن، بعد انتظار دارند نه تنها قورمه سبزی که سفره ای رنگین و سرشار از غذاهای خوشمزه و جا افتاده سر میز غذاشون باشه...
حالا سرتون رو درد نیارم، بفرمایید قیمه