سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"

سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"

" بابا من میخوام با بچه ها بازی کنم"

چند شب پیش در پارکی، پسر بچه ای رو دیدم که سوار یک ماشین کنترلی خیلی گرون بود و بنده خدا میخواست پیاده بشه و بیاد با بچه ها بازی کنه، پدرش (که احتمالا همه کمبودهای کودکیشو داره با خرید های جورواجور برای بچه اش جبران میکنه) میگفت حق نداری(!!!) پیاده بشی، باید با این بازی کنی و جالبه این پدر چشم هاش برق می زد از امکانات مختلف اون ماشین و ولش میکردی از خداش بود خودش بره سوارش بشه!

داشتم به این فکر میکردم که درواقع آدم بزرگا با خرید این اسباب بازی ها بیشتر به قیمت و چشم گیر بودن اون و خودی نشون دادن در بین سایر آدم بزرگا توجه می کنند تا کارکردی بودن اون. چرا که اصلا ماشین ها و وسایل کنترل از راه دور، بچه ها رو به پدیده هایی علاقمند میکنه که اولا تاثیر اونها بر روی فعالیت فکری، خلاقیت و برقراری رابطه علت و معلولی بین اجزا کمه و دوم اینکه علاقه اونها مدت زمان کوتاهی طول میکشه و بعد از مدتی معمولا یا اون رو کنار میندازن و یا با یک ماشین دیگه جایگزین میکنند (همان رفتار مصرفی که برای سرمایه داران و فروش کالاهاشون ایده آله)

اگر هم بچه کنجکاوی باشه اونو میشکونه که سازوکار چگونگی درست کردنشو یاد بگیره که معمولا با خشم پدر مادرا مواجه میشن چون کلی هزینه کردند برای خرید اون وسیله.

 والا به خدا سرگرم شدن در طبیعت هزار برابر بیشتر از گرون ترین اسباب بازی و ماشین کنترلی بچه ها رو خوشحال می کنه. یادمه استاد سلطانی می فرمودن که در بهترین حالت فروشگاه های اسباب بازی فقط به کمتر از 45 درصد نیازهای بچه ها جواب میدن (تاکید می کنم بهترین حالت و با اسباب بازی های کارکردی). طبیعت یک منبع بی انتها و بی زبان اسباب بازی است . هر چه که در طبیعت هست بهترین اسباب بازیست . مطمئن باشید کودک را با حمایت در طبیعت رها کنید ، به همة نیازهایش می رسد.

بهترین والدین اونایی نیستند که هرروز اسباب بازی های جورواجور برای بچه ها می خرند و یا اونارو از این کلاس می برند به اون کلاس و کلی پول کلاس های مختلف میدن! بچه هارو هر روز از صبح تا غروب ببرید در یه فضای باز: طبیعت و کوه و دشت، پارک و جنگل و بگذارید که حسابی خاک بازی کنند، از وسیله های بازی بالا پایین بپرند و خودشون کشف کنند. نهایتا اگر خودتون نمی تونید هرروزاین کارو کنید، با دو سه تا از والدین هماهنگ کنید و تقسیم کار کنید و روزی یک نفر مسئول بشه! حتما لازم نیست پول داشت و سفر خارج از شهر و یا کشور رفت، اگر در تهران هستید می تونید آخر هفته ها برید اطراف تهران و از آبشار، چشمه، دشت و کوه های اطراف اون استفاده کنید. اگر هم اطلاع ندارید کجاها میشه رفت، به این سایت مراجعه کنید.

تورو خدا این بندگان خدارو انقدر مصنوعی بار نیاریم که عقده های نداشته های کودکی خودمونو با اونا جبران کنیم.

پیشنهاد می کنم این گفتگوی خوب از دکتر هلاکویی که درباره "فشار بیش از حد به کودک با کلاسهای آموزشی" است، حتما ببینید.

 

دوره جدیدی از سمفونی زندگی: مهارت انتخاب و ازدواج

دوستان و همراهان عزیز سمفونی زندگی سلام؛

دوره جدیدی از "سمفونی زندگی"  برگزار می شود:

طی دو روز (یکشنبه و دوشنبه 9 و 10 خرداد ماه 1395) ساعت 4 تا 7 عصر دوره "مهارت انتخاب و ازدواج" سمفونی زندگی  در فرهنگسرای امام برگزار می شود (برای جوانان و در صورت علاقه والدین علاقمند)

عنوان برنامه روز اول هست «ساز موافق»  که در این جلسه درباره این موضوع ها صحبت می کنیم:

  1. چرا ازدواج؟
  2. آیا من آمادگی ازدواج را دارم؟ طرف مقابلم چطور؟ (بررسی بلوغ های ازدواج: بلوغ شخصیتی، بلوغ عاطفی، بلوغ اجتماعی، بلوغ مالی، بلوغ جنسی و بلوغ معنوی(
  3. چه کسی برای من مناسب است؟ (اهمیت شباهت های شخصیتی، خانوادگی، اعتقادی، فرهنگی و ظاهری)


در برنامه روز دوم (دوشنبه 10 خرداد) با عنوان
«ساز مخالف» به این سوالات پاسخ می دهیم:

  1. چه تفاوت هایی در انتخاب همسر مسئله ساز است؟
  2. چه عواملی به ازدواج ناموفق منجر می شود؟
  3. چگونه می توان از یک رابطه عاطفی ناسالم بیرون آمد؟


هردو برنامه را به همه مجردها پیشنهاد می کنیم
  ولی چون خیلی از افراد در حال حاضر درگیر رابطه عاطفی هستند، بنابراین در روز دوم به آنها می گوییم که آیا رابطه شما میتواند به ازدواج موفق منجر شود؟ اگر نه، چگونه باید از آن بیرون بیایید؟

برای شرکت در برنامه
  "ساز موافق" به اینجا بروید:
https://evand.ir/events/saze-movafegh

و برای ثبت نام در برنامه "ساز مخالف" به
اینجا:
https://evand.ir/events/saze-mokhalef

لطفا این دوره بسیار کاربردی را به دوستان و یا مجردهایی که دور و برتون هستند و انتخاب و ازدواج خوبشان برایتان مهم است، پیشنهاد دهید.

پیشاپیش از همکاری و اطلاع رسانی تون سپاسگزارم

"خیلی بزرگ، خیلی کوچک"

امروز داشتم یه کلیپ زیبا درباره زمین می دیدم (از اینجا ببینید شما هم ) که یاد این نوشته قدیمی ام افتادم:

چند روز پیش خانم همسایه رو دیدم و از دخترش صحبت کرد که نزدیک امتحاناتشه و در بعضی درسا مشکل داره و ازم پرسید که معلم خصوصی ریاضی و علوم سراغ ندارید؟ گفتم نه بابا این هزینه ها چیه؟ کاری نداره ریاضی راهنمایی که. بیاریدش من یه جلسه خودم باهاش رفع اشکال می کنم. خلاصه اومد و باهم کار کردیم. یکی از سوالاتش نشون دادن یک عدد روی طیف به صورت بازه بود. داشتم براش طیف و بازه های مختلفو توضیح میدادم و می گفتم ببین هرچیزی رو میشه روی یه بازه نشون داد بستگی به اینکه بازه رو با چه جزئیاتی بکشیم مثلا میشه عمر یک گل رو روی یک طیف ده تایی که فاصله هر کدوم از نشان ها یک روزه نشون بدیم و عمرش مثلا 4 خط یا درواقع 4 روزه، سن تو رو روی یک بازه ده تایی که فاصله هرکدوم از بازه ها یک ساله و یا مثلا سن پدربزرگتو روی یک بازه که فاصله هرکدوم از نشان ها ده سال و ... بعد با خودم فکر کردم چه جالب عمر سی ، چهل و یا نهایت هشتاد ساله یک انسان روی یه بازه صد ساله به اندازه یک خط فاصله، در بازه صد ساله به اندازه صفر و در بازه هزار ساله حتی نقطه ای هم نیست! یاد این افتادم که چندسال پیش که در سفری به همدان، از شهر زیرزمینی هگمتانه دیدن می کردم، همزمان گوش میکردم  به صحبت های راهنمای محترم درباره اینکه اینجا حدود هفتصد سال پیش از میلاد شهری بوده و آدمهایی زندگی می کردند... یک لحظه احساس کردم ما داریم بر روی آثاری راه می ریم که حدود 2700 سال پیش مردمانی اونجا زندگی می کردند، بچه ها توی این کوچه ها بازی می کردند، دختر پسرا عاشق می شدند، دو نفر اینجا دعوا میکردند، چند نفر این طرف جشن گرفته بودند، یه نفر از مرگ عزیزش گریه می کرد.... الان کجان؟ بعد با خودم فکر کردم گویی زندگی شبیه یک طیفه که ما روی اون حتی نقطه ای هم نیستیم. هرچی از بالاتر نگاه کنی ریزتر میشی و از یه جایی به بعد اصلا دیده نمیشی. مسائل و مشکلات هر کدوم از ما هم برای خودمون بزرگه یه کم از بالاتر که نگاه کنی اصلا دیده نمیشه. هزاران هزار آدم اومدند و رفتند، طیف همچنان ادامه داره و بازه همچنان داره بزرگ میشه...

"پیروزی بر لوله شدگی"


ما یه پادری جلوی ورودی خونه مون داریم که چون کفشارو روی اون در میاریم ، زود به زود کثیف میشه! در نتیجه تقریبا دو هفته یکبار می شورمش و لوله میکنم و میگذارم داخل یه سینی تا آبش بره و خشک بشه. بعد خشک شدن تا یه مدت لوله می مونه و من برای اینکه صاف بشه یکی دوروز مجددا لوله ش میکنم اما این بار از پشت و بعد بالاخره صاف میشه!  داشتم به این فکر می کردم که ویژگی های اخلاقی و رفتاری هم دقیقا همین طوره! وقتی در چیزی زیاده روی میکنی باید یه مدت عکسشو زندگی کنی تا یواش یواش به تعادل برسی! مثلا اگر همیشه بسیااااار کمال گرایی، طوری که خط اتوی شلوارت به قول معروف «هندونه رو هم میبره»، یه مدت باید با شلوار چروک بیرون بری تا قبح این مسئله برات کمرنگ بشه تا بتونی بعد یه مدت به تعادل برسی! این روش «آگاهانه» درست کردن ویژگی های افراطی است. ولی خیلی اوقات آدمی رو احتمالا دور و برمون دیدیم که مثلا بیش از اندازه ولخرج و دست و دلبازه و بعد از طرفی می بینیم که پدری داره بیش از حد خسیس! خب این آدم چون در ذهنش تصویری را که از پدرش داشته، دوست نداشته، سعی میکنه با ولخرجی های بی حساب و کتابش، به خودش اثبات کنه که شبیه پدرش نیست. یا خانمی رو می بینیم که مادر بیش از اندازه سرویس دهنده و خدمتگزاری است و از همه چیز خودش میگذره تا برای بچه اش و یا اطرافیانش مادری خوب و فداکار باشه و بعد که از گذشته ش میگه متوجه میشیم که در دوران کودکی، مادرش اکثر اوقات غایب بوده و همیشه به دنبال اهداف و برنامه ها و رشد خودش بوده فقط!  در واقع اون دست و دلبازی در مثال اول و این مهربانی و خدمتگزاری در مثال دوم، صفت خوبی برای ما نیست و محصول فرار ما از صفات بد خود یا اطرافیانمونه! رشد و افتخار در "آگاهانه درست کردن" است و نه فرار از قبلی ها و از اون طرف طیف افتادن. این طوری بازم ما لوله میشیم ولی این بار در جهت عکس

"ماندن در دود، عادت به وضع موجود"

مدتیه که کارای جناب همسر خیلی زیاد شده و در نتیجه حتی آخر هفته ها هم فرصت گشت و گذار و استفاده از این هوای بهاری رو نداره. بنابراین من فکر کردم بهتره به جای اینکه تنها توی خونه بمونم، به همراه بچه های فامیل برنامه گشت و گذار در دل طبیعت رو داشته باشم. بعد از اینکه یه روز خیلی عااالی رو در طبیعت و در کنار آتش و چای زغالی گذروندم به خونه اومدم و دیدم که همسر گرامی هم زودتر از من رسیده و به محض ورود پرسید:کنار آتیش بودی؟ گفتم بو دود میدم؟ و شروع کردم با ذوق و هیجان تعریف کردن از بهار امروز

بعد از گذشت مدتی یکی از خانم های کلاسم با حالتی مستاصل تماس گرفت و ازم خواست که به صورت اورژانسی در حل مسئله خواهرش کمک کنم و من با خانمی صحبت کردم که سال ها با همسری زندگی می کرد که زبان کنایه آمیز و فحاشی و رفتار عصبی اش را می شنید و تحمل میکرد و همچنان در رابطه مانده بود. هربار با قهری کوتاه سعی می کرد رفتارهای اشتباه همسر را نادیده گرفته و پس از زمانی کوتاه به اصطلاح «ببخشدش»! 

متوجه شدم که سال ها همنشینی با این همسر باعث شده که این خانم نازنین دیگه اصلا متوجه نباشه داره در چه محیط پر از بوی تعفنی زندگی می کنه و مشامش عادت کرده به بوی بد! درست مثل کسی که کلی سیر خورده همراه غذاش و متوجه نمیشه دهنش بو میده! کسی که سیر نخورده باشه سریع متوجه بوی اون میشه! یا مثل من که متوجه نمیشم بوی دود میدم!

ما آدم ها عادت می کنیم به بوها! فهمیدن بوهای مختلف در زندگی و کنار اومدن و یا نیومدن با اون، رابطه مستقیمی داره با میزان عزت نفس! عزت نفس یعنی اینکه من خودم را لایق ارزش و احترام بدونم و احساس شایستگی، مبنی بر اینکه من هم به اندازه خودم دوست داشتنی و خواستنی ام، داشته باشم. هرچند سهم بزرگی از پرورش عزت نفس رو پدر و مادر ما به عهده دارند درسنین کودکی، اما انسان با رسیدن به بزرگسالی، توانایی اینو داره که روی نقاط کمرنگ و یا شکل نگرفتش کار کنه و اونو پررنگ کنه! (همون حرف همیشگی من که ما نباید تاج قربانی بگذاریم روی سرمون!)

البته یک چیز دیگه هم هست: حتما مثال اون قورباغه رو شنیدید که وقتی میندازنش توی یک دیگ آب جوش، سریع می پره بیرون، بعد همونو میندازن در دیگ آب سرد و دیگو روی اجاق میگذارن، آب به مرور گرم میشه و قورباغه متوجه تغییر دما نمیشه و در نتیجه یواش یواش بی حس میشه و توانایی واکنششو از دست میده، سپس می میره در حالیکه کاملا آبپز شده.

فکر می کنم جنس از بین رفتن اعتماد به نفس هم در خیلی از آدم ها با این شیوه، تدریجی و در همنشینی با آدم های ناسالمه.

(پیشنهاد می کنم کتاب "روانشناسی عزت نفس" از ناتانیل براندن رو حتماااا بخونید چند تا ترجمه هم شده از اون)