سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"

سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"

"همینه دیگه"

چند روزی بود به خاطر بیماری مادرم و بعد هم خاله م درگیر بودم و امروز که خاله خانم داشت از بیمارستان مرخص میشد، رفتم طبقه پایین که ساک همراه را تحویل بدم. آقای خوش اخلاق تحویل گیرنده گفت: «دارید میرید؟ حالا نهار می خوردید، بعد می رفتید؟ هرچند بگو با این ناهار مزخرف بیمارستان، خوردن داره مگه؟» لبخند زدم و گفتم: « نه اتفاقا خوب بود! همینه دیگه! داریم میگیم بیمارستان، توقع غذای هتل 5 ستاره رو نباید داشته باشیم.» با تعجب نگاه کرد و گفت «از نگاهتون خوشم اومد.»

در حالیکه داشتم  بقیه کارهارو انجام میدادم فکر کردم به اینکه خیلی وقت ها عدم رضایت، غر زدن و در نتیجه احساس بدبختی ما آدم ها برمیگرده به نوع نگاهمون و سطح توقع مون.

وقتی از بچه 3 ساله انتظار داریم که موقع غذا خوردن کثیف کاری نکنه، عصبانی میشیم! در صورتی که همینه دیگه!  و «کار نیکو کردن از پر کردن است» و انتظار دیگه ای فعلا نمیشه داشت.

آقایی که توی زندگیش هیچ کتابی نخونده و کلاسی نرفته در راستای چگونگی برخورد با زنان، نمیشه انتظار داشت که ریزه کاری های رفتار با همسرشو بلد باشه و آسیب نزنه بهش. باید یاد بگیره.

خانومی که  فقط عمه تراپی و خاله تراپی شیوه حل مسئله اش هست، نمیشه انتظار داشت بچه روان درستی تحویل جامعه بده.

معلمی که فقط احساس رقابت و حسادت را در قالب انواع امتحانات و فعالیت ها و مقایسه کردن ها در بچه ها تقویت میکنه، نباید در جای دیگه انتظار رفتار همدلانه از شاگرداش داشته باشه.

از آدم درونگرایی که دایره امنش 4-5 نفر نزدیک هاش هستند، نمیشه انتظار داشت که وقتی وارد مجلسی پر از مهمان هایی میشه که اولین باره داره اونها را ملاقات میکنه، با همه گرم بگیره و بشه نقل مجلس.

یاد دوستی افتادم که یک آکواریوم پر از ماهی داشت و چندتا گربه. یکروز اومد خونه و دید که یکی از گربه ها اومده 13 تا از ماهی هاشو خورده! ازش پرسیدم عصبانی شدی؟ گفت:« نه! گربه است دیگه! طبیعتش اینه! غیر از این ازش انتظاری نمی رفت. مقصر خودم بودم که حواسم نبود در اتاقمو ببندم.»

به نظر من یکسری ویژگی ها از ملزومات زمانی و مکانی است در هر کشوری! مثلا در سربازی، بیمارستان و ...  قواعد و شرایطی هست که درست یا غلط باید گفت همینه دیگه! و انتظار دیگه ای اگر داشته باشی خودت از پا در میای! 

یکسری رفتارها هم واکنشِ کنش  های قبلی خود ما و یا اطرافیان مون هست (مثلا در مثال معلم و شاگرد). در نتیجه برداشت محصول هم متناسبه با اون چیزی است که کاشتیم و یا کاشتند. نمی تونیم خربزه بکاریم و انتظار هندوانه داشته باشیم.

یکسری رفتارها هم نتیجه طبیعت و ذات شخصی است. مثلا اون گربه و ماهی ها و یا ویژگی های شخصیتی درونگراها  و برونگراها.

 به نظرم بهتره با منطق «همینه دیگه» راحت تر کنار بیاییم با این جور مسائل