سمفونی زندگی

سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"
سمفونی زندگی

سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"

"گاهی به آینه نگاه کن"

امروز رفته بودم منزل یکی از دوستانم که مادرشون معلمم بودند سال ها پیش. به نظرم خیلی پیر شده بودند طوری که با خودم فکر کردم نکنه مریضی چیزی شدند این مدت که خبری ازشون نداشتم. خلاصه بعد از کلی احوال پرسی، جویای احوال سایر معلمین شدم. ایشون گفتند اتفاقا چندروز پیش فلانی را دیدم و چقدر هم بنده خدا شکسته و پیر شده بود. خیلی جالب بود. به نظرم ما آدم ها درباره خودمون "ایستا" فکر می کنیم و در مورد بقیه "پویا". فکر می کنیم خودمون همون طوری که بودیم هستیم ولی دیگران تغییر کردند.

بارها دیدم در کلاس هام که یکی از همسران گلایه داره که همسرش خیلی عوض شده و یا دوستی را میبینیم که بعد سال ها با کلی تغییر فکری و رفتاری (از پوشش گرفته تا افکار) تورا میبینه و میگه چقدر تغییر کردی فلانی! تو که اون موقع ها میگفتی من هیچوقت فلان کارو نمی کنم چی شد حالا؟! 

به نظرم ما آدم ها تغییرات را فقط در دیگران می بینیم، با اینکه روزی چندین بار در آینه خودمون را می بینیم اما چون پیوسته دیده میشیم متوجه تغییرات نمیشیم و نمی فهمیم که خودمون هم به همون میزان تغییر کردیم. اصلا انسان هست و تغییراتش! یک خیابون بعد از چندسال کلی تغییر میکنه چه برسه به آدما! 

یک چیز جالب دیگه هم که زیاد می بینم اینه که آدما فکر می کنند تغییرات خودشون از جنس رشد مثبته و تغییرات دیگران نه. مثلا میگن منم دو سال پیش مثل تو فکر می کردم! تو هم بعدها به حرف من می رسی. در صورتی که شاید مسیر تغییر من از یه کوچه دیگه بگذره عزیز دلم. واقعا نهایت رشد رسیدن به امروز شماست؟