سمفونی زندگی

سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"
سمفونی زندگی

سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"

"حال و هوای ماهی دل"

چندسال پیش که آکواریوم داشتیم، یه بار که حدود دو هفته رفتیم سفر، کلید خونه را داده بودیم به یکی از دوستان که هر چند روز یکبار بیاد به گلها آب بده و به ماهی ها خوراک.

وقتی برگشتیم گلها حسابی سر حال بودن ولی آب آکواریوم بسیااار کم شده بود، طوری که ماهی ها به سختی فضایی برای خودشون پیدا می کردند بین سنگ ها و صدف ها و آب هم شدیدا کثیف و ماهی ها کسل.

اولین کاری که کردیم سریع آب ماهی هارو عوض کردیم و پر.

از اون موقع شدیدا حواسم هست که آب آکواریوم وجودم سطحش نیاد پایین تا ماهی وجودم بی حال و کسل و غرغرو بشه. 

این روزها که در خانه مانی اجباری هستیم، خیلی بیشتر از همیشه باید مراقب سطح انرژی مون باشیم وگرنه میشیم اون ماهی عصبانی و کسل.

من خیلی سعی می کنم برای بالا رفتن سطح انرژی م برنامه داشته باشم:

کتاب های خوب می خونم؛ فایل های صوتی سخنرانی های اساتیدم را گوش میدم؛ فیلم های خوب دانلود می کنم و نقد و بررسی هاشو دنبال می کنم؛ انیمیشن های عالی می بینم؛ تمرین های نرمش مناسب در خانه و رقص و یوگای خنده پیدا می کنم از اینترنت و انجام میدم؛ کیک ها و غذاهای خلاقانه و باحال درست می کنم. با دوستان و خانواده چندتایی جمع میشیم در واتس اپ و تماس تصویری میگیریم و کلی می خندیم؛ بعضی کمدها یا کشوهای را که سالها بود می خواستم مرتب و پاکسازی کنم ولی همیشه به بعد موکول میکردم، نظم میدم؛ آرایش می کنم و لباس های رنگی می پوشم و عکس های خنده دار میندازم از خودم و جناب همسر. آهنگ های مورد علاقه م را دائم پخش می کنم؛ با بچه های باشگاه نوجوانی گپ و گفت می کنم و براشون کلاس آنلاین میگذارم؛ ایده هامو برای کلاس های جدید یادداشت می کنم و میرم در اون حوزه محتواهای مختلف را زیر و رو میکنم.

و از همه مهمتر در عین اینکه همه نکات بهداشتی مرتبط با کرونا را رعایت می کنم، ولی به هییییچ عنوان اخبار و آمار و تحلیل های این روزهای داخلی و خارجی را دنبال نمی کنم و سرمو به کارهایی گرم می کنم که آب آکواریومم پر بشه و تصفیه، نه خالی یا آلوده!

به نظرم وقتی سطح انرژی آدم پایین بیاد (حالا به هر طریقی) حاصلش میشه فقط دیدن نازیبایی ها، خشم، دعوا و عصبانیت ولی وقتی حال دلت خوب باشه و اصطلاحا سطح انرژیت بالا باشه، با اینکه همچنان سنگ ها و شن ها هستند، اما کف آکواریوم هستند و به چشم نمیان.

من که در حال حاضر برای سنگ ها و شن ها نمی تونم کاری کنم، پس برای ماهی دلم نباید بی خیال بشم. مگه نه؟

"پشه بند روانی"

امسال تابستون ما خیلی پشه داشتیم خونه مون. نمیدونم چون ما طبقه اول هستیم انقدر زیاد هستند و یا اینکه به خاطر گل و گیاه زیادی که توی خونه داریم، تخم ریزی کردند اینجا. خلاصه که در طول روز باهاشون کنار می آمدیم ولی شب ها نمیشد خدایی! چند شب بود که نمی تونستیم بخوابیم تا اینکه یک روز صبح بلند شدم رفتم پارچه فروشی چندین متر تور خریدم که پشه بند بدوزیم. فکر کردیم درسته اینها هم حق حیات دارند ولی ما هم اگر خوب نخوابیم کیفیت زندگی مون در طول روز به شدت میاد پایین. بعد از دوختن پشه بند انقدر خوب و آروم خوابیدیم که فکر کردیم چرا ما از اول این کارو نکردیم.

امروز در #باشگاه_نوجوانی از بچه هام پرسیدم هرکس بگه در طول هفته گذشته چه اتفاق خوشحال کننده ای براش افتاده و ما رو در اون حال خوبش سهیم کنه.

بچه ها به سختی موضوعی پیدا می کردند و تقریبا بیشترشون می گفتند هیچ چیز خوبی اتفاق نیفتاده. همش ناراحتی و بدبختی و یا اتفاق های تکراری.

دوتا شاگرد دوقلو دارم توی کلاسم که روی دست من زدند به خاطر داشتن انرژی شادی و نگاه مثبت. تعریف کردند از کلی اتفاق های کوچیکی که باعث خوشحالی شون شده. بعد کلی به بقیه کمک کردند که اتفاق های خوب را پیدا کنند.

اولش از نظر بقیه بچه ها کمی عجیب غریب بود چیزهای ساده ای که اونها میگفتند اما بعد فهمیدند که این چیزهای به ظاهر ساده بسیار تاثیر داره روی #حال خوبمون.

براشون گفتم از اینکه درسته مسائل ریز و درشتی دور و بر ما اتفاق می افته که ناراحت کننده است، ولی ما خودمون هم نقش داریم در کنار اومدن با این پشه ها و یا پشه بند زدن برای حال خوبمون.

میتونیم #آگاهانه سعی کنیم #انتخاب کنیم در معرض چه چیزهایی قرار بگیریم (ببینیم، بشنویم، دنبال کنیم) و در معرض چه چیزهایی نه!

اگر #منفعل باشیم در برابر همه حرف ها و خبرها و گزارش ها، خیلی وقت ها حاصلی بدست نمیاریم جز حال خیلی بد

پس وقتی در محیطی هستیم که پر از پشه های آزاردهنده است، باید دست به کار بشیم برای عدم ورود آنها به محوطه خصوصی مون.

درسته که پشه ها همیشه هستند ولی من چکار می تونم بکنم برای کمتر آسیب دیدن؟

"کنترل حال من دست کیه؟"

امروز که داشتم می رفتم کلاس، در حین رانندگی داشتم به برنامه رازها و نیازهای دکتر هلاکویی گوش میدادم. تقریبا هر 15- 20 دقیقه یک سری پیام بازرگانی پخش میشه در این برنامه. معمولا جاهایی که حرفای مهمی داره گفته میشه ولی من فکرم مشغوله (مثلا دارم در مسیری رانندگی می کنم که آشنایی ندارم و باید همش حواسم جمع باشه و در نتیجه رانندگی م در حالت auto pilot  نیست، pause  را میزنم تا بعدش با توجه بیشتر به اون صحبت گوش بدم. اما جاهایی که تبلیغات پخش میشه mute را میزنم و یا صدارو خیلی کم می کنم تا پیام ها را نشنوم. بعضی بخش ها انقدر خوبه کهrepeat میزنم که دوباره بشنوم و با شنیدن بعضی موضوعات دکمه next را.

فکرم رفت به اینکه اتفاقات دور و بر ما هم همینه تقریبا. ما خودمون باید "انتخاب" کنیم در معرض چه چیزهایی قرار بگیریم (ببینیمشون، بشنویم، دنبال کنیم) و در معرض چه چیزهایی نه! اگر "منفعل" باشیم در برابر همه حرف ها و گفته ها و گزارش ها، خیلی وقت ها حاصلی بدست نمیاریم جز "حال خیلی بد". یاد #کتاب تئوری انتخاب ویلیام گلاسر افتادم که یکی از موضوعات کلیدی و اصلی ش این هست که ما رفتار هیچکس رو نمی تونیم کنترل کنیم، تنها کسی که می‌تونیم رفتارش رو #کنترل کنیم "خودمون" هستیم و تنها روشی که به وسیله اون می‌تونیم وقایع محیطی را تحت کنترل دربیاریم، #انتخاب رفتار و اعمالمونه.
درسته فیلمی را که داره پخش میشه من نساختم، اما "دستگاه کنترل" که دست منه. با این دکمه ها انتخاب می کنم چی رو ببینم، از روی چی بگذرم، کدومو تکرار کنم و یا صدای کدوم بخشو کم کنم. خروجی این کار برای من "حال خوبه". بنظرم رفتار خیلی از ما دقیقا مثل همون جوکه است که طرف میاد از خونه بیرون، می بینه پوست موز افتاده زمین، میگه ای بابا بازم باید زمین بخورم!