سمفونی زندگی

سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"
سمفونی زندگی

سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"

"بفرمایید خودتون صاحب خونه اید"

تا حالا به رفتار مهمان ها توجه کردید؟ مهمان انتظار دارد که میزبان وسایل آرامش و آسایش او را فراهم کند، غذای خوب، پذیرایی خوب، سرگرمی های خوب و خلاصه فراهم کردن یک روز یا شب خوب برای مهمانش. آدم ها هم وقتی پا به این دنیا میگذارند اولش مهمان هستند! "مهمان مامان و بابا" و این والدین هستند که باید وسایل راحتی و آسایش آن ها را فراهم کنند، تا وقتی که بزرگ تر میشوند! یک عده زیادی همچنان مهمان باقی می مانند یعنی نگاهشان به اطرافیان مثل همین مهمان به میزبان است. انتظار دارند پدر و مادرشان بهترین امکانات را برایشان فراهم کنند، معلم ها و مدرسه بهترین شرایط را برایشان فراهم کنند، دوستان رفتار خوبی با آنها داشته باشند، با معرفت باشند و سنگ تموم بگذارند، همسرشان از گل نازک تر به آنها نگوید و ... خلاصه همیشه دیگران مسئول همه چیز هستند و نه خودشان و اگر هم آن میزبان ها حق میزبانی رو به تمام و کمال اجرا نکنند شاکی می شوند!

کمی به جمله های اطرافیانتان دقت کنید:

شما ها برای من چکار کردین؟

تو باعث شدی من زندگیم الان این بشه!

تو گفتی برو این رشته!

استاد به من نمره نداد!

تو گفتی با اون ازدواج کن!

همش تقصیر دوستم بود!

چکار کنم؟ "خدا" خواست اینطوری بشه....

قسمت بود...

و حرف هایی با این مضامین...

ته مایه همه این حرف ها و طرز تفکر ها یک چیز است: "من قربانی ام!" آن کسی که باید وظیفه اش را انجام می داد، درست انجام نداد! یعنی آن شخص "غیر من"

سهم "من" در اینجا کجاست؟

کم هستند آدم هایی که خودشان میزبان و صاحب خانه باشند و این نگاه را به خود و زندگی داشته باشند که خودم مسئول زندگی خودم هستم، من انتخاب کردم، من درس نخواندم و نمره ام کم شد، من رفتارم فلان جا منطقی نبود! من رشته اشتباهی انتخاب کردم! من شغلی مناسب با اهداف و علایقم انتخاب نکردم!

میشود گفت من به دلیل ناآگاهی و یا اجبار پدر و مادرم این رشته را انتخاب کردم ولی خودم انتخاب کردم که در آن "بمانم". اگر ناراضی بودی تغییرش میدادی! رها می کردی و دنبال علاقه ات میرفتی و انتخاب درست خودت را می کردی.

اگر صد نفر به صد شکل مختلف بگویند فلان کار را بکن، روزی که من آن کار را می کنم، خودم انتخاب کردم که آن کار را بکنم پس این بازی قربانی چیست؟ ما خودمان مسئول انتخاب ها، نمره آوردن یا نیاوردن ها و رفتارهایمان هستیم.

بله من می پذیرم که بعضی چیزها هست که ما انتخاب نمی کنیم: پدر و مادرمان را خودمان انتخاب نمی کنیم!

ما شهرمان، کشورمان، چهره و ظاهرمان رو خودمان انتخاب نمی کنیم!

اکثر قریب به اتفاق ما رشته تحصیلی مان را با آگاهی انتخاب نمی کنیم!

اما کمی منصف باشیم: چقدر از نارضایتی های ما به این موارد برمی گردد؟ و چقدر به مواردی که دست خود ما بوده؟

به جز برخی از همین موارد گریزناپذیر، بعضی هایش بعد از اینکه من به سن عقل و آگاهی رسیدم قابل تغییر است! از شهر و کشور گرفته تا شغل و رشته تحصیلی! اما در مورد اینها هم کاری نمی کنیم چون اصولا ما آدم ها ته دل خودمان دوست داریم که فکر کنیم که "من مقصر نیستم" دلیل اصلی عدم تلاش برای تغییر دادن این است که من دوست دارم با "تاج قربانی" بر سرم زندگی کنم. احساس خوبی است که همه بگویند: "آخی، طفلکی "!

اما از یک جایی به بعد باید فکر کرد و با آگاهی و پذیرش، مسئولیت انتخاب را پذیرفت که: "این ماییم که خیلی چیزها را انتخاب می کنیم و یا نمی کنیم". مگر اینکه من همزمان بپذیرم که "من عقل ندارم و تو(ی مقصر) عقل داری" (که می بینیم که همه آدم ها خودشان را یک پا عقل کل می دانند! ). اگر بر فرض محال کسی بپذیرد که عقل ندارد، می تواند بگوید من قربانی ام! هرچند به نظر من اینجا هم باید بگوید من قربانی ام اما قربانی بی عقلی خودم!

پس جناب عقل کل، بپذیر که تو در بسیاری از موارد، میزبانی. بلند شو و برو از خودت پذیرایی کن، بهترین شرایط را برای خودت بساز: تا دلت بخواهد امکانات و شرایط برای پذیرایی وجود دارد در این دنیا! تو خودت میزبان این مهمانی چندروزه هستی. بس است دیگر تکیه دادن به "صندلی مهمان"!

و بپذیر "من خودم سازنده خانه وجودم هستم البته در زمینی که از پدر و مادرم به ارث رسیده!"

یادمان باشد برای چیزی که به ما دادند بازخواست نمی شویم اما برای چیزی که خودمان می سازیم چرا!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.