سمفونی زندگی

سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"
سمفونی زندگی

سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"

"عکس برگردون هایی که هیچوقت استفاده نشد"

چند روز پیش برای پیدا کردن یکی از کتاب هام رفتم خونه پدری و شروع کردم به گشت و گذار در کمد اتاقم! کلی چیزهای خوب پیدا کردم توی وسایل قدیمیم و در همین اوضاع چشمم خورد به یک سری عکس برگردون های دوران کودکی! زمان بچگی ما مثل الان این همه استکیرهای هیجان انگیز و با کیفیت وجود نداشت. طوری که بچه ها روی کمد و قسمت های مختلف خونه رو پر می کنند از استیکر و بازهم وارد اولین مغازه لوازم تحریر و یا کتاب فروشی که میشن فراوونه از استیکرهای جدیدتر و خاص تر Made in China و با قیمتی نسبتا ارزون! اون موقع ها متناسب با کارتون ها عکس برگردون میدادن بیرون که معمولا خیلی هم کیفیت آنچنانی نداشت. مثلا بعد از کارتون فوتبالیست ها کلی عکس برگردونش مد شده بود. من هم از این جور عکس برگردون ها زیاد داشتم اما یه سری عکس برگردون بود که یه جورایی گرون تر و با کیفیت تر و در سایزهای بزرگ بود، من نمیدونم از کی جایزه گرفته بودم یه چندتا عکس برگردون میکی موس و دخترک کبریت فروش که انقدر قشنگ بودن (البته در زمان ما) که من هربار فکر می کردم این عکس برگردون خاص و فوق العاده رو کجا بچسبونم که ارزششو داشته باشه! خلاصه هر دفعه میگفتم حیفه بچسبونم توی دفتر ریاضی، بگذارم برای دفتر دیکته سال بعد و یا دفتر خاطره دوستان بسیار خاصم! خلاصه به همین منوال چندتایی رو چسبوندم و یا هدیه دادم اما یکسری بودند که به نظر خودم خیلی «ویژه» بودند و انقدر استفاده نکردم که بزرگ شدم و یه جورایی برای دفترهای دوران راهنمایی بچه بازی بود عکس برگردون چسبوندن! خلاصه انقدر استفاده نکردم که عملا بی استفاده موندن و تا سالها انگار گم شده بودند تا بالاخره جدیدا لای یک سری دفتر خاطره های قدیمی پیداشون کردم (عکس برگردون های زیر)

داشتم به این فکر می کردم که چه چیزهای گرانبهایی ما آدم ها داریم و انقدر ازش استفاده نمی کنیم که یه روزی یا بی استفاده میشن و یا از مد می افتند و یا اصلا دیگه از سن ما گذشته! یادمه چندسال پیش خونه یکی از دوستانم رفته بودم و مامانش لباس تو خونه بسیااار زیبایی پوشیده بودند که بعد از تعریف من از لباسشون، گفتند "من انقدر از این جور لباس ها دارم توی کمدم اما همش میگم بگذارم مهمون که میاد بپوشم، کلی شون هنوز مارک بهشه! " چندسال بعد که ایشون فوت کردن، بچه هاشون با حسرت لباس هارو جمع کردن که:  "حیف که خودش استفاده نکرد". با خودم فکر کردم کی عزیزتر و مهم تر از خود ماست؟ من مگه خودم ارزش ندارم که برای خودم لباس زیبا بپوشم و اونو برای اومدن کسی در کمد بی استفاده نگذارم! خودمو در آینه ببینم و لذت ببرم، برای همسرم و بچه هام زیبا باشم؟ چرا زیبایی های ما باید بمونه برای روز مبادا و وابسته به مهمونی که اصلا معلوم نیست بیاد یا نیاد اونم تو این اوضاع زندگی های کم رفت و آمد!

خیلی آدم ها چقدر ظروف زیبا  توی کابینت هاشون دارند که دلشون نمیاد ازش استفاده کنند و میگذارن برای مهمون! چرا یه شام جانانه خودم توی این ظرفها نخورم؟ چرا یه چای خوش عطر توی این فنجان های زیبا برای خودم و خانواده ام نریزم و بگذارم برای روزی خاص و مهمانی خاص که اصلا معلوم نیست کی بیاد؟ بنظرم بهتره همیشه در خانه زیبا بپوشیم، زیبا آرایش کنیم و به هر بهانه ای (تولد تک تک اعضای خانواده، انواع سالگرد: نامزدی، عقد، ازدواج، موفقیت و دستاورد بچه ام، موفقیت در کارم، عید و خلاصه حتی هر بهانه کوچک، برای خودمون و اعضای خانواده مون جشن بگیریم، لباس زیبا بپوشیم، در ظروف زیبا غذا بخوریم و دورهمی های شادمونو بیشتر کنیم بدون اینکه عکسی بگیریم و در شبکه اجتماعی به اشتراک بگذاریم

حتی یادمه از دکتر هلاکویی شنیده بودم که می گفتند زن و شوهرا سعی کنند حداقل یکی دوماه یه بار مثل دوران نامزدی شون که تیپ میزدند و قرار بیرون از خونه میگذاشتند، همچین برنامه هایی داشته باشن باهم که یادشون نره که هنوز هم می تونند جذاب باشند برای هم

دوباره از یه عکس برگردون قدیمی رسیدیم به این همه صحبت!

خلاصه اینکه امروز همون روز خاصه و نباید بگذارم لذت استفاده از خیلی چیزهارو برای «بعدا»

و بهتره همین الان حس خوبی رو تجربه کنم حتی شده با صرف یک استکان چای بهار نارنج در فنجانی زیبا به مناسبت اولین روز کاری در سال جدید


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.