من دوست دارم که شما تصور کنید، که ما همه باهم در یک انبار بسیار تاریک هستیم که کاملا سیاهه، و شما هیچ چیزو نمی تونید ببینید.اما تصور کنید که در دستتون یک چراغ قوه کوچک هست و روشنش می کنید و با نور اون در مسیر حرکت می کنید تا مسیرتونو پیدا کنید. در تاریکی هر چیزی که شما می بینید تنها چیزی هست که نور چراغ قوه روش افتاده! و باقی چیزها در تاریکی هستند.
حالا تصور کنید یک روز سیلی از اشعه های نور انبار تاریک رو بطور کامل روشن می کنه و شما می تونید واقعیت انبار رو یکجا ببینید و می بینید که انبار خیلی بزرگر از اون چیزیه که شما تصور می کردید:
چیزهای مختلفی در آنجا چیده شده، بعضی هاشونو شما دیدید و خیلی هاشو هرگز ندیدید. بعضی هاشون زیبا هستند و بعضی خیلی زیبا نیستند . بعضی در رنگ هایی که هیچوقت اونارو ندیدید. بعضی چیزهای عجیب و بعضی خنده دار! شما بعضی از آنها را قبلا با چراغ قوه دیده بودید و بعضی را هرگز!
حالا تصور کنید که نور دوباره بره و شما با یک چراغ قوه تنها بمونید!
اما این بار می دونید که اینجا خیلی چیزهای بیشتری هست که بطور همزمان در کنار هم قرار گرفتند و شما ایمان دارید که خیلی بیشتر از چیزی که ما تجربه می کنیم، وجود داره.....
آنیتا مورجانی
پیشنهاد می کنم فیلم کامل سخنرانی را در اینجا ببینید.