سمفونی زندگی

سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"
سمفونی زندگی

سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"

«اندکی صبر، سحر نزدیک است»

چندروز پیش با دوستی صحبت از مثنوی مولانا شد، می گفت خیلی شنیدم از مثنوی و اینکه قرآن فارسی است و کلی حرف داره برای گفتن اما وقتی می خونم هیچی نمی فهمم همین باعث شده که بگذارمش کنار! گفتم چندسال پیش می رفتم کلاس زبان، استادمون می گفت برای قوی شدن مهارت listening سعی کنید هر روز موسیقی و یا اخبار انگلیسی و کلا فایل های صوتی انگلیسی گوش بدید. اوایل توی کل مسیر رفت و برگشت از خونه تا دانشگاه یه واکمن توی گوشم بود و هرروز ناامیدتر از روز قبل می شدم که چرا هیچی نمی فهمم! چقدر تند حرف می زنن! ولی پس از مدتی کلماتشونو تشخیص میدادم و بعد از مدتی دیگه، متوجه برخی عبارات میشدم و به همین ترتیب.... اونجا بود که فهمیدم برای فهم هرچیزی یه مدت فقط باید بخونی، گوش بدی، در کلاس ها شرکت کنی و ... حتی اگر متوجه نشی، یواش یواش گوشت با دایره کلمات آشنا میشه و پس از اون یواش یواش درهای جدیدی به سمتت باز میشه که خودت تعجب می کنی از جایگاهی که در اون قرار گرفتی!

همینه که سهراب سپهری میگه:

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر ، سحر نزدیک است

هردم این بانگ برآرم از دل

وای ، این شب چقدر تاریک است.

 البته همه اینارو گفتم که بگم: معنای صبر نشستن و دست روی دست گذاشتن و رها کردن نیست، معناش اینه که تلاش کنی، قدم برداری، ناامید نشی حتی اگر در ابتدای راه نه تنها متوجه تغییری در شرایطت نشدی بلکه حتی حالت بدتر هم بشه از میزان نادانی و ناآگاهیت!

اینجاست که یواش یواش اتفاقایی می افته و دریچه هایی باز میشه که نتیجه حرکت توست!

پس صبر یعنی :

حرکت

استمرار

احساس ناامیدی درونی

دوباره حرکت

استمرار

دیدن دریچه های نور

و یواش یواش راه های جدید و فهم بیشتر  و از طرفی نادانی بیشتر (ولی عشق به دیدن نتیجه های خوب  موتورحرکت را روشن نگه می داره)

این طوریه که صبر معنا میده

حالا اینجا من اون رنگم که بهت میگم: اندکی صبر، سحر نزدیک است...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.