سمفونی زندگی

سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"
سمفونی زندگی

سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"

"بیرون نمی توان کرد، الّا به روزگاران"

عمر دوستی پدرم و سیگار از عمر خیلی از دوستی ها بیشتره متاسفانه: بیش از 40 سال!

مدتیست به خاطر ریشه کردن این دوست بدگهر در وجودش درگیر دکتر و بیمارستان بودیم: در عکس ریه مشخص شد که قسمت کمی از اون مونده و پزشک گفت اگر می خوای همین یه ذره هم برات کار کنه باید سیگار را دیگه نبوسی و بگذاریش کنار. اما به خاطر نیکوتین سیگار باید یواش یواش کم کنی تا نهایت بعد چندماه برسه به صفر.

داشتم به این فکر می کردم که ایجاد هر ویژگی مثبتی هم مثل ترک سیگار، باید به تدریج شروع بشه. آدمی که توی عمرش قدم از قدم بر نمی داشته و حالا تصمیم میگیره ورزشکار بشه نمی تونه با دو ساعت باشگاه صبح و سه ساعت استخر بعدازظهر شروع کنه (البته میتونه شروع کنه ولی بعد از نهایت 10- 15 روز باید عطای آن را به لقایش ببخشاید).

شاید اولش با 5 دقیقه نرمش در خانه و بعد از یکی دو هفته ده دقیقه پیاده روی روزانه، بتونه بعد از چند ماه برسه به کوهنوردی هرروزه و شنا و دو..

آدمی که یک عمر در مقابل هر حرفی که بهش زده میشد، سکوت می کرد و توی دلش میریخت و رفتار منفعلانه داشت، نمیتونه یکدفعه رفتار پرجرات پیدا کنه و خیلی قاطعانه حرفش را بزنه.

آدمی که توی زندگیش به جز کتاب های درسی اونم به زور شب های امتحان، کتاب دیگه ای نخونده نمی تونه یه دفعه جور سرانه پایین مطالعه در جامعه را به دوش بکشه و شروع کنه به شبانه روز مطالعه کردن.

آدمی که توی عمرش غیر از مواقع ضروری زنگ نمیزده به خانواده و احوالی نمی پرسیده، نمی تونه یه دفعه روزی چهار بار زنگ بزنه به مادرجان! وگرنه آفتاب از کدوم طرف دراومده مهربون شدیه که حسابی نثارش می کنن و یا سلام گرگ بی طمع نیست (ماشالا تا دلتون هم بخواد ضرب المثل داریم در این زمینه)
به نظرم جناب سعدی مثل همیشه بسیار  زیبا می فرمایند که " سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل/ بیرون نمی توان کرد الّا به روزگاران"
باید تمرین کرد به سادگی: با روزی یکبار حرفی را پرجرات گفتن (و 9 بار همچنان منفعل)، دو صفحه رمان عاشقانه خوندن ( و نه کتاب فلسفی) ، هفته ای یک پیامک یا قلب فرستادن برای مادرجان و ...
و از اون طرف هم  قربون خود رفتن که آفرین به من که انقدر باحالم که امروز دو صفحه رمان خوندم و سرانه مطالعه مملکت را 50 ثانیه بالا بردم! به این مناسبت خودمو مهمون می کنم به یک چای دارچین جانانه در این سرمای پاییزی.☺️
و جمعه عصر هم مینشینم حساب کتاب می کنم و مینویسم در دفترم که چقدر من در طول این هفته باحال بودم. و هر روز مو با روز قبل "خودم" مقایسه میکنم و نه با روزهای ورزشکاران، نویسندگان، دانشمندان و بچه های مردم و آدم های "ظاهرا" باحال!
تازه در طول هفته هم اگر یک روز برای خودم مرخصی رد کردم و گفتم امروز چون هوا آلوده بود، نرمش روزانه تعطیل، گوش خودمو نمی پیچونم. با این شیوه بعد از 365 روز نهایتا 54 روز ورزش نکردم ولی اگر به خاطر یه روز مرخصی خودمو سرزنش کنم و جریمه، کار به جایی نمی برم و در طول تاریخ هیچ آدمی با زندان رفتن و پرداخت جریمه درست نشده (اگر هم شده، موقتی بوده و چون مرکز کنترل درونی نداشته، با از بین رفتن کنترل بیرونی میشه همون آدم قبلی)
ولی با لبخند و مهر چرا!
خلاصه سرتونو درد نیارم به قول دوست نازنینی: گاماس گاماس

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.