سمفونی زندگی

سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"
سمفونی زندگی

سمفونی زندگی

گاه نوشته های من از "سمفونی زندگی"

"میشه تبر باشی و نبری..."

این نقاشی رو ببینید!

اولین بار که دیدم به نظرم جالب اومد ولی بعد فکر کردم آخه کاری که الان این تبر می کنه که هر چوب ساده ای هم می تونه انجام بده. یاد اون داستان مولانا در فیه مافیه افتادم که می گفت آدمی را برای کاری آفریده اند که آن کار از هیچ کس دیگر برنیاید، مثل اینکه شمشیر فولادین ارزشمندی برداری و به عنوان ساطور از اون استفاده کنی و گوشت گندیده ای را ببری؛  یا اینکه کارد جواهرنشانی را به دیوار بزنی و کدو بر اون آویزان کنی و بگی که من اونو بی استفاده نگذاشتم و دارم باهاش کاری می کنم. خب این کار از میخی ساده هم برمیاد (البته نقل به مضمون کردم از فیه مافیه) خب در این عکس هم به نظر من این هنر نیست که تبر  قیم نهال بشه. تبر برای بریدن ساخته شده و میتونه خیلی از درختان خشکیده و بی استفاده رو ببره و به جای اون ها نهال های جدیدی کاشته بشه. وگرنه اگر همه تبرها مسئولیت خودشون رو فراموش می کردند، دنیارو درختای خشکیده برمی داشت و جایی برای نهال های جوان نمی ماند! بعد یاد این افتادم که چند وقت پیش یکی از مکان هایی که براشون کلاس برگزار کردم و خیییلی هم همیشه به من لطف داشتن و دارن، از من خواستند در برنامه ی جشنی که داشتند، مجری برنامه بشم و اصرار هم داشتند که شما خیلی با شور و هیجان هستی و ما مطمئنیم از شما بهتر مجری برای این برنامه پیدا نمی کنیم:))) گفتم ممنونم از محبت شما! میدونم که اگر مجری بشم، مجری خوبی میشم اما من برای مجری گری ساخته نشدم. مثل این میمونه که یه مجری محترم بگه من چون 4 تا کتاب روانشناسی خوندم، خودم کلاس های آموزش خانواده رو هم برگزار می کنم، دیگه کسی رو نیارید.

به نظرم مولانا خیلی قشنگ می فرماید که: هرکسی را بهر کاری ساختند/ مهر آن را در دلش انداختند
پس لطفا تبر عزیز دست از این بازی ها بردار و برو کار اصلیت رو انجام بده

منم فکر می کنم بهتر باشه اسم این نوشته رو بگذارم: میشه تبر باشی و نبری! ولی اون وقت دیگه تبر نیستی، یه چوب ساده ای!